زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
نورانورا، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

موهبت

فیرامیسو

(تیرامیسو به سبک من!) مواد لازم برای تهیه ی دسر خوشمزه و عالی فیرامیسو: کیک کشمشی                      نیم کیلو تخم مرغ                               5 عدد نشاسته                              1 لیوان پنیر خامه ای کم نمک             1 قالب شکر                                    3 قاشق غذاخوری وانیل &nbs...
17 تير 1393

تاب بازی

زهرا: پنج ماه و 13 روز. تاب، تاب، تاب بازی چه دختری چه نازی با من شده همبازی خدا اونو نندازی! ... زهراخانوم ناز امروز برای اولین بار تاب بازی کرد! امروز من خیلی کار داشتم چون شب برای افطار یه عالمه مهمون دعوت کردم. برای همین باید شمارو با یه چیزی سرگرم می کردم تا بتونم به کارام برسم. بابای مهربون یه تاب قشنگ تو ورودی آشپزخونه برات بست تا من هم به کارام برسم هم حواسم به تو باشه و تابت بدم. تو هم خیلی از تاب بازی خوشت اومده بود و حسابی آروم شده بودی و صدات درنمی اومد. فدات شم الهی! آخراش دیدم کسل شدی و چشمات سنگین شده. بغلت کردم و بردم تو اتاق و خیلی سریع تر و راحت تر از همیشه خوابوندمت. انقدر تاب بازی بهت چسبیده بود که...
17 تير 1393

سقوط از تخت

زهرا: پنج ماه و 14 روز. سلام دخترکم   امروز برای اولین بار از لبه ی تخت افتادی پایین! البته من احتمال می دادم که بیفتی چون تخت من و بابایی نرده نداره، برای همین وقتی خواب بودی دورتادورت بالش چیده بودم. اما شما وروجک خانوم، بالشو هل داده بودی و سینه خیز همراه بالش سُر خورده بودی پایین تخت.  خداروشکر چیزی ت نشد ولی خیلی ترسیده بودی و حسابی گریه کردی... شاید برات عجیب باشه که چنین مسأله ی ساده ای رو هم می نویسم اما برای من هیچ کدوم از کارای تو ساده و پیش پا افتاده نیست! هر تغییرت برام یه دنیا شادی میاره حتی اگه افتادن از رو تخت باشه که نشونه ی توانایی حرکتی توست، تازه همین افتادنای کوچیک باعث می شه که کم کم مفهوم ارتفاعو ...
16 تير 1393

مامانی شدن

زهرا: پنج ماه و 9 روز. امروز برای اولین بار فهمیدم که شما حسابی «مامانی» شدی! یعنی چی؟ گوش کن  تا تعریف کنم! امروز عصر مامان جون که اومده بود خونه ی ما، به من گفت که همراه تو برای شام بریم خونه شون. آخه بابا امشب نیست و ما مثل خیلی از شبای دیگه تنهاییم. من گفتم یه کم کار دارم. شما برید ما هم میایم. مامان جون برای این که من زودتر کارامو بکنم، شمارو با خودش برد. کارای من حدود دوساعت طول کشید. بعدش حاضر شدم و اومدم خونه مامان جونینا. شما که بعد از دو ساعت دوری منو دیده بودی، به محض دیدن من با حالت اشتیاق یه هِن قشنگ مثل آه گفتی و شروع کردی به گریه کردن از سر شوق! منو می گی بیشتر از تو ذوق کردم و دلم خیلی سوخت که دو سا...
13 تير 1393

اداهای جدید

زهرا: پنج ماه و سه روز. سلام دختر نازم دخملی 5ماهه ی خوشگل موشگلم! گزارش امروز مربوط به اداهای نمکین و جدید شماست! نیست که شما یه پا نمّکدونی!!! جدیداً هرچی حرف و کلمه بلدی پشت سر هم می گی و لباتو میاری جلو مثل موش موشی که می کردی و با حالت شُل و آبدار می گی: « اَدَ بودَ بوبو بابابابا » فدات بشم مامان همیشه منتظر این روزایی بودم که تو ادای حرف زدن ما رو درمیاری و فقط مارو می خندونی نازگلکم!   زهرا بغل بابا ...
7 تير 1393

*تولد پنج ماهگیت مبارک*

سلام عزیز دلمون! تولدت مباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک! پنج ماهه شدی عسلم! مبارک باشه! الهی صد سال عمر پر از نور و شادی داشته باشی! امروز من و تو و بابا همراه مامان جونینا و خاله مرضیه ینا رفتیم دیدن بچه ی پسرعمه ی من، یعنی بچه ی محمدرضا. یه دخترکوچولو که اسمشو گذاشتن: هستی. نی نی نازی بود و خیلی خیلی کوچولو بود. حتی از اندازه ی زمان به دنیا اومدن تو هم کوچیک تر بود!! تو کنار اون ماشاءالله خیلی بزرگ و خانوم به نظر می رسیدی! ***هستی کوچولوی ناز تولد تو هم مبارک! *** محمدرضا و آرزوی عزیز قدم نورسیده مبارک باشه*** شب باباجون و بابا و من و تو رفتیم بیرون و به مناسبت ...
4 تير 1393

جویدن زبان

زهرا: چهار ماه و 30 روز. سلام نمکدونم! سلام لب خندونم! سلام موش موشی م! سلام قندونم! قبلنا نوشتم برات که موش موشی می کنی اما حالا موش موشیات پیشرفته تر شده و نمکی تر شده! در اصل باید بگم جدیداً یاد گرفتی زبونتو بِجَوی و چون دندون نداری، موقع جَویدن لبات میاد جلو. مث همون موش موشی ها که قبلاً می کردی. فک کنم این کارو به خاطر این که داری دندون درمیاری و لثه هات می خاره انجام می دی. یعنی با زنونت لثه هاتو می خارونی. شاید هم برای خندودن ما این کارو می کنی. آخه نی نی ها که به این زودی دندونای آسیاشون درنمیاد!!! طوری زبونتو می جوی که اگه کسی تورو در این حالت ببینه فک می کنه یه لقمه ی گنده توی دهنته و داری اونو می جوی!!! خیلی با نمکی به...
3 تير 1393

فشار با لثه

زهرا: چهار ماه و 28 روز. به من رحم کن! آخه مامانی درسته که هنوز دندون درنیاوردی و لثه های نرمی داری، اما وقتی سیر می شی و لثه هاتو محححححححکم به هم فشّار می دی، نمی دونی دردش درست مث اینه که با دندون گاز بگیری! آخه من گناه دارم! دلت میااااااد؟؟؟ می دونم لثه هات می خاره اما چرا دندونکتو گاز نمی گیری؟ چرا من؟؟؟! یه کم دلت برام بسوزه دیگه!!! باشه؟!   زهرا وروجک ...
1 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به موهبت می باشد